تابید بر زمین
نوری از آسمان
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
نتوان گفت که این قافله وا میماند
خسته و خُفته از این خیل جدا میماند
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید