پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده