پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده