پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
امروز که انتهای دنیای من است
آغاز تمام آرزوهای من است
با بال و پری پر از کبوتر برگشت
هم بالِ پرندههای دیگر برگشت
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد