پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید