حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
عطر بهار از جانب دالان میآید
دارد صدای خنده از گلدان میآید
زینب صُغراست او؟ یا مادر کلثوم بوده؟
یا خطوط درهم تاریخ نامفهوم بوده؟
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
نرگس، روایتیست ز عطر بهار تو
مریم، گلیست حاکی از ایل و تبار تو
خبر این بود که یک سرو رشید آوردند
استخوانهای تو را در شب عید آوردند
به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
نه از لباس کهنهات نه از سرت شناختم
تو را به بوی آشنای مادرت شناختم