ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
خاموش ولی غرق ترنّم بودی
در خلسۀ عاشقانهات گُم بودی
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد