پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
مرا از حلقۀ غمها رها کن
مرا از بند ماتمها رها کن
همیشه خاک پای همسفرهاست
سرش بر شانۀ خونینجگرهاست
مرا بنویس باران، تا ببارم
یکی از داغداران... تا ببارم
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
نه پاره پاره پاره پیکرت را
نه حتّی مشتی از خاکسترت را