پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
پیراهن سپید ستاره سیاه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت