تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
ازل برای ابد ملک لایزالش بود
چه فرق میکند آخر، که چند سالش بود