تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
به روزگار سیاهی که شب حصار نداشت
جهان جزیرۀ سبزی در اختیار نداشت
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
همچون نسیم صبح و سحرگاه میرود
هرکس میان صحن حرم راه میرود
باز گویا هوای دل ابریست
باز درهای آسمان باز است
زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت
چون آسمان نظر به بلندای خود نداشت