عاشق شدهست دانه به دانه هزار بار
دلخون و سینهچاک و برافروخته «انار»
میداد نسيم سحری بوی تنت را
از باد شنيدم خبر آمدنت را
گلهای عالم را معطر کرده بویت
ای آن که میگردد زمین در جستجویت
کاش از جنس جنون، بال و پری بود مرا
مثل سیمرغ از اینجا سفری بود مرا
این جوان کیست كه گل صورت از او دزدیدهست؟
سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهٔ هما را
بوَد آیا که درِ صلح و صفا بگشایند
تا دری هم به مراد دل ما بگشایند
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشۀ می در بغل شکست