گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو