وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
داشت میگفت خداحافظ و مادر میسوخت
آب میریخت ولی کوچه سراسر میسوخت
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
از زخم شناسنامه دارند هنوز
در مسجد خون اقامه دارند هنوز
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم