فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد
چهل غروب جهان خون گریست در غم رویت
چهل غروب، عطش سوخت، شرمسار گلویت
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
جهان نبود و تو بودی نشانۀ خلقت
همای اوج سعادت به شانۀ خلقت
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها