چنان شیرینی دنیای ما شورانده دنیا را
که از ما وام میگیرند آیین تماشا را
یک گوشه نشسته عقده در دل کردهست
مرداب که سعی خویش زائل کردهست
ما سینه زدیم بیصدا باریدند
از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
شد به آهنگ عجیبی خاک ما زیر و زبر
خانهها لرزید و لرزیدند دلها بیشتر
به این آتش برس، هیزم مهیا کن، مهیاتر
گلستانیم ما، در آتش نمرود، زیباتر
به سیل اشک میشوییم راه کارونها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است
یوسفی رفتهست، آری وضع کنعان، روشن است
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
مرگ باید سجده باشد، سجدۀ پیش از قیام
اشهدم را خواندهام ای مرگ زیبا السّلام