آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما