میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
نشان در بینشانیهاست، پس عاشق نشان دارد
شهید عشق هر کس شد مکانی لامکان دارد
خبر رسید که در بند، جاودان شدهای
ز هر کرانه گذشتی و بیکران شدهای
خاموش ولی غرق ترنّم بودی
در خلسۀ عاشقانهات گُم بودی
مسافری که همیشه سر سفر دارد
برای همسفران حکم یک پدر دارد
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی