آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم