تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
من كیستم؟ کبوتر بیآشیانهات
محتاج دستهای تو و آب و دانهات
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟