ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
خاکریز شیعه و سنی در این میدان یکیست
خیمهگاه تفرقه با خانهٔ شیطان یکیست
حقیقت مثل خورشید است در یک صبح بارانی
نمیماند به پشت ابرهای تیره زندانی
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
سلمان کیستید؟ مسلمان کیستید؟
با این نگاه، شیعهٔ چشمان کیستید؟
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟