ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
اشکها! فصل تماشاست امانم بدهید
شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام