ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
آن روز با لبخند تا خورشید رفتی
امروز با لبخند برگشتی برادر
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
گفتم سر آن شانه گذارم سر خود را
پنهان کنم از چشم تو چشم تر خود را
پرنده کوچ نکردهست زیر باران است
اگرچه سنگ ببارد وگرچه طوفان است
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام