وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده