عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده