ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
پیچیده در این دشت، عجب بویِ عجیبی
بوی خوشی از نافۀ آهوی نجیبی
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
کیست این آوای کوهستانی داوود با او
هُرم صدها دشت با او، لطف صدها رود با او
لبان ما همه خشکاند و چشمها چه ترند
درون سینۀ من شعرها چه شعلهورند
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
ای سجود با شكوه، و ای نماز بینظیر
ای ركوع سربلند، و ای قیام سربه زیر
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
دلتنگی مرا به تماشا گذاشتهست
اشکی که روی گونۀ من پا گذاشتهست