گواهی میدهد انجیل هم آیات قرآن را
نمیفهمم تقلای مسیحیهای نجران را
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد