او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
هیچ کس نشناخت دردا! درد پنهان علی
چون کبوتر ماند در چاه شب افغان علی
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد