آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است