مسلم که از حسین سلام مکرّرش
باید که خواند حضرت عبّاس دیگرش
خوشا آنکس که امشب در کنار کعبه جا دارد
به سر شور و به دل نور و به لب ذکر خدا دارد
ای چشم علم خاک قدوم زُرارهات
جان وجود در گرو یک اشارهات
سامرا امشب ز شبهای دگر زیباتری
در جلال و در شرف اُمّ القرای دیگری
ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همۀ عمر ستم دیده هماره
آنجا كه حرف توست دگر حرف من كجاست؟
در وصل جای صحبت از خویشتن كجاست؟
گویند فقیری به مدینه به دلی زار
آمد به درِ خانۀ عبّاس علمدار
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
عرض حاجت با تو دارم یا امام عسکری
ای خدایت داده بر خلق دو عالم برتری
طبع و سخن و لوح و قلم گشته گهربار
در مدح گل باغ علی، میثم تمار
برگرد ای توسل شبزندهدارها
پایان بده به گریۀ چشمانتظارها
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت
سرم خاک کف پای حسین است
دلم مجنون صحرای حسین است
کعبه، یک زمزم اگر در همه عالم دارد
چشم عشّاق تو نازم! که دو زمزم دارد