تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی