شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم