چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود