چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
وقتی نمازها همه حول نگاه توست
شاید که کعبه هم نگران سپاه توست
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
اذان بگو که شهیدان همه به صف شدهاند
که تیرها همه آمادهٔ هدف شدهاند
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم