گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
انبوه تاول بر تنت سر باز کرده
این هم نشان دیگری از سرفرازیست
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
افتاده بود در دل صحرا برادرش
مانند کوه، یکه و تنها، برادرش
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند