در شهر نمانده اهل دردی جز تو
در جادۀ عشق، رهنوردی جز تو
آهنگ سفر کرد به فرمان حسین
در کوچۀ کوفه شد غزلخوان حسین
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
آگه چو شد از حالت بیماری او
دامن به کمر بست پیِ یاری او
زمین کربلا تب دارد آیا، یا تو تب داری؟
دل زینب فدایت پا برون از خیمه نگذاری
بعد از آن واقعهٔ سرخ، بلا سهم تو شد
پیکر سوختهٔ کربوبلا سهم تو شد
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود