اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
به صحرا بنگرم، صحرا تو بینم
به دریا بنگرم، دریا تو بینم
دلا غافل ز سبحانی، چه حاصل؟
مطیع نفس و شیطانی، چه حاصل؟
خدایا! داد از این دل، داد از این دل
که یکدم مو نگشتُم شاد از این دل
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد