باغ اعتبار یافت ز سیر کمالیات
گل درس میگرفت ز اوصاف عالیات
دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
هنوز از تو گرم است هنگامهها
بسی آتش افتاده در جامهها
شب بود و تاریکی طنین انداخت در دشت
سرما خروشی سهمگین انداخت در دشت
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
هوا بهاری شوقت، هوا بهاری توست
خروش چلچله لبریز بیقراری توست
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخهای قنوت برای خدا گرفت
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت