عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده
یک دفتر خون، شهادتین آوردند
از خندق و خیبر و حنین آوردند
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود