ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
چون بر او خصم قسم خوردۀ دین راه گرفت
بانگ برداشت، مؤذّن كه: خدا! ماه گرفت
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت