گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
چون بر او خصم قسم خوردۀ دین راه گرفت
بانگ برداشت، مؤذّن كه: خدا! ماه گرفت
بیزره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد زرهش پیرهن است...
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم
چون جبرئیل، حکم خدای مبین گرفت
در زیر پر بساط زمان و زمین گرفت