امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
به لحظه لحظۀ دوری، به هجر یار قسم
به دیر پایی شبهای انتظار قسم
ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
در کوچه، راه خانۀ خود گم نمیکنی
از تب پُری، اگرچه تلاطم نمیکنی
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود