گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
دل گفت مرا علم لَدُنّی هوس است
تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود