بیتو چه کند مولا؟ یا فاطمة الزهرا
افتاده علی از پا، یا فاطمة الزهرا
مادر موسی، چو موسی را به نیل
در فکند، از گفتۀ ربَّ جلیل
گه احرام، روز عید قربان
سخن میگفت با خود کعبه، زینسان
هرکه با پاکدلان، صبح و مسایی دارد
دلش از پرتو اسرار، صفایی دارد
قندیل و شمعدان و چراغان
آیینه و بلور و کبوتر
کوه آهسته گام برمیداشت
پیکر آفتاب بر دوشش
پیرمردی، مفلس و برگشتهبخت
روزگاری داشت ناهموار و سخت
جاده ماندهست و من و اين سر باقى مانده
رمقی نيست در اين پيکر باقى مانده
ای که عمریست راه پیمایی
به سوی دیده هم ز دل راهیست