توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
زندگی جاریست
در سرود رودها شوق طلب زندهست
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
باز از بام جهان بانگ اذان لبریز است
مثنوی بار دگر از هیجان لبریز است
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس