میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی