ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
قصد کجا کرده یل بوتراب؟
خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟
پیراهن سپید ستاره سیاه بود
تابوت شب روان و بر آن نعش ماه بود
پشت غزل شکست و قلم شد عصای او
هر جا که رفت، رفت قلم پا به پای او...
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
پیغمبر درد بود و همدرد نداشت
از کوفه بهجز خاطرهای سرد نداشت