چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
ای حضرت خورشید بلاگردانت
ای ماه و ستاره عاشق و حیرانت
خورشید که بوسه بر رخ خاور زد
در سینه دلش مثل پرستو پر زد
هر کس که شود پاک سرشت از اینجاست
تعیین مسیر سرنوشت، از اینجاست
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
یک لحظه به فکر هستی خویش نبود
دنیاطلب و عافیتاندیش نبود
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
از جوش مَلَک در این حرم هنگامهست
اینجاست که هر فرشته، گلگون جامهست
حُسنت، به هزار جلوه آراسته است
زیباییات از رونق مه کاسته است
چشم تو نوازشگر و مهرافروز است
در عمق نگاه تو غمی جانسوز است
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست