ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را