شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...